در مقدمه کتاب کوه پنجم» از پائولو کوئیلو، آخرین جمله اینه: سال ۸۷۰ پیش از میلاد دو مرد، هر لحظه در انتظار مرگ، در آغلی در جلعاد در اسرائیل خود را مخفی کرده بودند». بعدش صدها صفحه راجع به یکی از آن دو مرد میخونیم. زندگی، تفکرات، مسئله‌هاش، سختیاش، و شادیاش.
پشت هر جمله‌ای مثل در فلان‌جا، مردی فلان اتفاق برایش افتاد» هزاران صفحه زندگیه. ولی تفکر سطحی ما این رو نمی‌فهمه. درست‌تر بگم، تفکر سطحی‌شده‌»ی ما این رو نمی‌فهمه.

همین الان جلوی من مردی در پیاده‌رو راه می‌رفت، یک لحظه خم شد و زیر گلویش رو در آینه‌ی موتوری که پارک شده بود بررسی کرد، و رفت. ذهن سطحی من گفت که چه جالب! و فراموشش کرد. ذهن سطحی من هیچوقت به این فکر نمی‌کنه که داستان این چک کردن گردن در آینه چیه؟ آیا بخاطر این بود که ریشش رو تازه زده و یک لحظه شک کرده که تمیز زده یا نه، یا بخاطر اینه که همین الآن دعوایی کرده و می‌خواست ببینه اثری از زخم روی گلوش مونده یا نه؟ به دیدار چه کسی می‌خواد بره که این براش مهمه؟

ذهن عمیق این رو می‌فهمه که داستان‌هایی پشت این نگاه به آینه هست. این که این انسان، انسانه و نه یک اتفاق. نه یک عدد.

بنیان‌گذار استارتاپ اوستامو» چند روز پیش توی کانالش نوشت که این ماه ۴۴۰ یورو درآمد داشته.

ادامه مطلب

نسل سوخته بین تفکر عددی و داستانی، و سطحی و عمیق

داستان کوتاه «شب، سکوت، مسکو»

در جست و جوی معنای زندگی در فیلم و رمان The Fault in Our Stars

سطحی ,تفکر ,کرده ,لحظه
مشخصات
آخرین جستجو ها